ازآنجا که‘انسان ‘"بدون تردید"ازجهت وجودی سنخ وجود خدا است ‘ با معرفت و ادراک این جهت و شناخت خود حقیقی خویش "احساس کرامت نفس" و بزرگواری می کند و چون میداند شایستگی دارد که به کمال و جمال محض نزدیک شود غرق در زیبایی‘سعادت و خوشبختی گردد‘همواره با شورو عشق و شعف‘می کوشد که به مقام دست یابد و این شناخت ‘ باور و اندیشه‘ اورا به سرچشمه زیبائیها می رساند و از آنجا سیراب می شود و در نتیجه نه تنها از همه زیباییها لذت می برد و هرگز خسته و مایوس و ناامید نمیشود که یاس و ناامیدی را گناهی زشت و بزرگ می شمارد.
چنین شخصی درهمه جهان چیزی و کسی را قابل تعلق و وابستگی نمی داند تا بدان دل ببندد‘یا از نبودن آن حسرت بخورد و اندوهگین گردد.
با توجه به اینکه‘ عامل بسیاری از بیماریهای درونی و برونی‘ افسردگیها‘ترس واضطراب می باشد‘انسان در مکتب الهی‘با درک و پذیرش واقعیتهای جهان‘چون در راه وصول به محبوب و سیر به سوی او در حرکت است ‘ از هیچ چیز و هیچ عامل نمی ترسد‘مضطرب و نگران نمی شود و همه امور را به او تفویض می کند و با اتکال به او در کمال آرامش ‘سعادت و خوشبختی به سر می برد.
در این مقاله کوتاه‘راه رسیدن به این آرامش مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .