شکل گرایی روسی در اوایل قرن حاضر بجای ادبیات‘به "ادبیت" یعنی آنچه نوشته را به اثری ادبی بدل میکند پرداخت و مفهوم "آشنایی زدایی" رامطرح کرد. ساخت گرایی پراک تداوم شکل گرایی روسی بود و ساخت گرایی مدرن نیز همانند ساخت گرایی پراک وامدار نظریه سوسور است و عقیده دارد که بر نظام زبان دو محور"همنشینی"و"جانشینی"حاکم است.همه این نظریه پردازان ساختار یا نظام زبان را بطور همزمان بررسی می کنند آنان به آنچه معنی را ممکن می سازد توجه دارند تا به خود معنی ساخت گرایان عمل نگارش را ناشی از"دستور"یا نظامی گشتاری میدانند که بر خلق اثر مقدم است. زبان از دیدگاه ساخت گرایی نظام بسته و بخود پیچیده دارد که فشارهای ساختارهای بیرونی("جهانی واقعی") بر آن مؤثر نمی افتد.
نهضت"پسا ساخت گرایی" که مهمترین جلوه آن "ساختارزدایی" است به تجدید نظر یا تعمیم باورهای ساخت گرایی می پردازد. بعقیده دریدا جمله صرفا میتواند از راه تمایز از سایر معانی ممکن که تعدادشان نامحدود است کسب معنی کند وچون معنی در نشانه معنایی(دال)نیست لذا تعبیر معنایی ‘ حرکتی بی سرانجام است که هرگز نمیتواند به مدلول مطلقی برسد.
این بررسی نتیجه میگیرد که تحولات نقد ادبی از شکل گرایی روسی تا پسا ساخت گرایی بجای معنی درصدد آشکارکردن نظام و قراردادهایی بوده است که عامل زایش فرم و معنایند. تمهیدات نهضت های انتقادی مورد بحث یعنی"آشنایی زدایی"و "ساختار زدایی"‘همگی بر"آشکار کردن صناعت"‘بر فرم به بهای نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه دادن محتوی تأکید دارند.