دراین مقاله که بثّ شکوایی است در غربت و بیکسی انسان کامل عطار میکوشد جامعه ای را که در آن می زیسته است ‘ ارزیابی کند. در این جامعه دو نوع انسان حضور دارند‘ انسان متعالی و انسان مسخ شده و از خود باخته. در تحلیل عناصر شخصیت این دو نوع انسان عطار ناگزیر است که در اقطار مجهول و ناشناخته روح آدمی سفر کند و موج های سخت طوفان های روح را که حتی با طوفان نوح هم در خور سنجش نیست – باز شناسد.
فلسفه دوران جام سرنگون فلک را باز شناختن و نکات ناسفته از روایح برخاسته از شیفتگی ها و سرمستی های منتهیان و واصلان را نمودن کار هر کس نیست . نوبتی مردن باید‘ تا نور فیض دریای منور عشق بی نشان را بتوان شناخت و جان های آزاد از شوایب این جهانی را از آن برخوردار ساخت.
عطار در نیمی از این قصیده نماینده انسان کامل است و در نیمی دیگر از این دعوی استغفار می کند و نفس بیمار و برتری طلب خویش را در محکمه وجدان بیدار به سختی محکوم می کند.